دختر خوب

آدم های ساده...

آدم های ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچکس را باور نمیکنند

همان ها که برای همه لبخند میزنند

همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند

آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد

عمرشان کوتاه است...

بس که هرکسی اغز راه میرسد...

یا ازشان سوء استفاده میکند

یا زمینشان می زند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد

آدم های ساده را دوست دارم...

بوی ناب " آدم" میدهند... 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 شیمی نخوندم , ولی می دونم اگه عشق نباشه ملکول های هیدروژن و اکسیژن نمی تونن اینقدر محکم همدیگه رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد
 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 اون دنیا خدا نمی‌پرسه مدل ماشینت چیه؟ می‌پرسه چندتا پیاده رو سوار کردی؟ (قابل توجه دختر خانومهایی که نمیدونن نیت پسرها الهیه)

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر یکی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچکس ارزش شکستن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچکس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خیلی حالم گرفته بعد از کلی استرس و ناراحتی بالاخره نتیجه کنکور اومد وقتی رتبم رو دیدم کلی گریه کردم ولی چه فایده؟! احتمال زیاد باید 1سال پشت کنکور بشینم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ناشکری

در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد  روی اولین صندلی نشست. از كلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت كه مسیر خلوت بود...
اتوبوس كه راه افتاد نفسی تازه كرد و به دور و برش نگاه كرد. 
پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود كه فقط می توانست نیمرخش را ببیند كه داشت از پنجره بیرون را نگاه می كرد ...
چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فك استخونی . سه تیغه هم كه كرده حتما ادوكلن خوشبویی هم زده...
چقدر عینك آفتابی بهش می آد... یعنی داره به چی فكر می كنه؟ 
آدم كه اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فكر می كنه...
آره. حتما همین طوره.مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه.  باید به هم بیان (كمی احساس حسادت)...
می دونم پسر یه پولداره...  با دوستهاش قرار می ذاره كه با هم برن شام بیرون. كلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن ؛ میرن پارتی، كافی شاپ، اسكی... چقدر خوشبخته!
یعنی خودش می دونه؟ می دونه كه باید قدر زندگیشو بدونه؟!!
دلش برای خودش سوخت.احساس كرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهكار است. احساس بدبختی كرد. كاش پسر زودتر پیاده می شد...!!!
ایستگاه بعد كه اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. 
مشتاقانه نگاهش كرد، قد بلند و خوش تیپ بود. ..
پسر با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مكثی كرد و چیزی را كه در دست داشت باز كرد...
یك، دو، سه و چهار ... لوله های استوانه ای باریك به هم پیوستند و یك عصای سفید رنگ را تشكیل دادند. ..
از آن به بعد دیگر هرگز عینك آفتابی را با عینك سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی كه داشت خدا را شكر كرد...

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همه چیز ارزان است...


چه کسی می گوید:

 

 

 

              که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است!

 

 

 

             دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!

 

 

 

             دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان،    چه شرافت ارزان!

 

 

 

        تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان،

 

 

 

       و دروغ از همه چیز ارزان تر!

 

 

 

قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!

 

 

و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت...

((مردم)) زیرلب بهش میگفتن فاحشه!

اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده

بود...!
 


پسری 23 ساله رو ((مردم)) "تنبل چاقالو" صداش میکردن...

اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن

داره...!
 


((مردم)) زنی 40 ساله رو "سنگدل" خطاب میکردن ، چون هیچ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه ،

اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه ست ، و برای پر کردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه!



مردی 57 ساله رو ((مردم)) "بی ریخت" صدا میکردن ،

اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ

وطنش فدا کرده !

 


و هرروز مردم و من و تو به غلط قضاوت می کنیم...!

موافقین؟!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من به جرم با وفایی این چنین تنها شدم چون ندارم همدمی بازیچه دلها شدم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از خياباني (گزارشگر فوتبال) ميپرسن نظرت راجع به نيروي انتظامي چيه؟
خياباني ميگه اي تو روحشون ازشون متنفرم !
ميگن آخه چرا؟!!
ميگه آخه هر زن خرابي رو تو خيابون دستگير ميکنن ميگن زن خيابانيه!!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز در تورا تشخیص دهد .اندوه پنهان شده در لبخندت راعشق پنهان شده در عصبانیتت راو معنای حقیقی در سکوت.

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تا حالا دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تموم میشه، تازه جواب های بهتری به ذهنتون میرسه !

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شبي گفتم به قليان كه ازجانم چه ميخواهي؟ نوشت باخط دودخودبه دردت ميخورم گاهي، توبر من مي نهي آتش كه دردخودكني تسكين.. من بيچاره ميسوزم توازحالم چه مي داني!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جهان سوم جاییه که اگه یه زن به شوهرش خیانت کنه سنگسارش میکنن امااگه یه مردبه زنش خیانت کنه به زنش میگن بیشتربه شوهرت برس!!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وسعت عشق پسران چنان وسیع است که اگر عاشق دختری شوند
عاشق دوستانش نیز میشوند !

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

از نسل سوخته ی ما که گذشت

ولی نسل پدرسوخته ی بعد ما چه کار خواهد کرد !؟

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تجربه نشون داده
وقتی با دوستت دعوات میشه
تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

طرز فکر دانشجوهای جدید و ترم آخری...

طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند.

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…

 

رییس دانشگاه

1)مردی فرهیخته و خوشتیپ

2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم

 

یک وعده غذای سلف

1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک

2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز

 

کارت دانشجویی

1)کارت شناسایی و هویت دانشجو

2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است

 

خوابگاه

1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط

2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش

 

شب امتحان

1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است

2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند

 

جزوه خوش خط دخترها

1)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم

2)طلای کاغذی

 

تقلب

1)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان

2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان

 

مشروط شدن

1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم

2)نمک تحصیل در دانشگاه

 

وام دانشجویی

1)کمک هزینه برای دانشجو

2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته

 

ازدواج دانشجویی

1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم

2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟

 

حراست

1)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات

2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان

 

دانشجو

1)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است

2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مخ زنی در کشور های مختلف

فرانسه :
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!

ایتالیا :
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

انگلیس :
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

و اما ایران :

پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ...
پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ...
ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ...
ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ...
پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ...
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت 10 زنگ میزنم!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نصیحت اوس اصغر به دخترش

اوس اصغر به دخترش شبنم، گفت، بنشین که صحبتی دارم،

شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،
چون که امروز با خبر شده ام،
که تو در کوچه ای همین اطراف،
با جوانی جُلنبر و الاف،
سخت سرگرم گفت و گو بودی ،
چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟
رفته بالا فشارم ای گاگول،
سکته کرده ام مطابق معمول،
ای پدر سوخته ، بدم الان ،
پدرت را درآورد مامان،
میروی "داف" میشوی حالا؟
فکر کردی که من هویجم ، ها؟
بزنم توی پوز تو همچین،
که بیاید فکت به کُل پایین؟
دخترم جامعه خطرناک است،
بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،
آن پدر سوخته چه می نالید؟
بر سرت داشت شیره می مالید؟
بست لابد برای تو خالی،
وای از این عشقهای پوشالی!
شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،
گفت بابا خیالتان راحت ،
من فقط فحش بار او کردم ،
ناسزاها نثار او کردم،
پیش اهل محل به او گفتم :
به تو هم می شود که گفت آدم؟
بچه در راهه ، پس کجاهایی؟
خواستگاری چرا نمی آیی؟
تا که اوس اصغر این سخن بشنید،
کُل فکش به سمت چپ پیچید،
کله اش روی شانه اش ول شد،
سکته اش مثل این که کامل شد

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

لیوان آب باس شعور داشته باشه وقتی از بیرون میای و پهن زمینی خودش بیاد بگه منو بخور، این دانشمندا چه غلطی می کنند من نمی دونم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دانشگاه آزاد

همان روزی که فرزندم بشد وارد به دانشگاه

برآمد از درون سینه ام از غصّه وغم آه
 

 

بشد دانشجوی آزاد ومن دربند وبیچاره

چرا که نیک می دانم هزینه ساز و سرباره
 

 

از این پس الوداعی بایدم با خنده و شادی

و با هر چه پس انداز و حقوق و پول و آزادی

 

 

شروع گردید دوران ریاضت ، سختی و حرمان

هرآن چیزی بنا کردم بشد درلحظه ای ویران

 

 

زدم چوب حراج بر فرش و تخت و تی وی رنگی

همه چیزم بشد قربانی این کار فرهنگی

 

 

به خون دل نمودم جور، پول ثبت نام او

حدیث و داستان و قصّه بود، موضوع وام او

 

از آن ترسم که تا پایان تحصیلات فرزندم

وتاگیرد لیسانس خویش این دردانه دلبندم

 

 

نه سقفی روی سر باشد نه فرشی زیر پای من

به جای خانه گردد محبس و زندان سرای من

 

شود او فارغ التحصیل و ساقط گردد از من حال

شود« جاوید» دراو حسرت شغل و زمن هم مال

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خاطرات یک پزشک...

پیرمرده گفت همه بدنم درد میکنه غیر آرنج دست چپم. گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم " خیلی" درد میکنه!!!

 

 

 

روزشنبه یه پدر و مادر بچشون رو آورده بودن مطب. گفتم چقد وقته مریضه؟ پدره گفت دو روزه. مادره گفت نه سه روزه. پدره با عصبانیت گفت آخه جمعه که تعطیله!!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پاسخ های جالب به پرسش های امتحانی:

پاسخ های جالب این دانش آموز باعث شد تا نمره صفر نگیرد:

ناپلئون در کدام جنگ مرد؟

درآخرین جنگش

 

اعلامیه استقلال آمریکا در کجا امضا شد؟

در پایین صفحه

 

چگونه میتوانید یک تخم مرغ خام را به یک زمین بتنی بزنید بدون آنکه ترک بردارد؟

زمین بتنی خیلی سخت است و ترک برنمیدارد

 

علت اصلی طلاق چیست؟

ازدواج

 

علت اصلی عدم مردود شدن دانش آموزان چیست؟

امتحانات

 

چه چیزهایی را هرگز نمیتوان در صبحانه خورد؟

ناهار و شام

 

چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟

نیمه دیگر آن سیب

 

اگر یک سنگ قرمز را به دریای آبی بیندازید چه خواهد شد؟

خیس خواهد شد

 

یک فرد چگونه میتواند هشت روز نخوابد؟

مشکلی نیست، شب ها میخوابد

 

چگونه میتوانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟

شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنید که یک دست داشته باشد

 

اگر در یک دست خود سه سیب و چهار پرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید کلا چه خواهید داشت؟

دست های بزرگ!

 

اگر هشت نفر در 10 ساعت یک دیوار را بسازند چهار نفر آن را در چند ساعت خواهند ساخت؟

هیچ! چون دیوار قبلا ساخته شده است!

 

 

 

 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ما ایرانی ها....

ما ایرانی ها وقتی میخوایم از یکی تعریف کنیم:

عجب نقاشیه نکبت...

چه دست فرمونی داره توله سگ...

چقدر خوب میخونه بدمصب...

چه گیتاری میزنه ناکس...

استاد کامپیوتره لامصب...

عجب گلی زد بی وجدان...

بی شرف خیلی کارش درسته...

دوست دارم وحشتناک!!!

اما وقتی میخوایم فحش بدیم:

برو شازده...

چی میگی مهندس...

آخه آدم حسابی...

چطوری آی کیو؟

به به! استاد معظم!

کجایی بامرام؟

باز گلواژه صادر فرمودی؟

 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همونقد که پسرا از دخترای سیبیلو خوششون نمیاد
همین احساس رو دخترا نسبت به پسرایی که زیر ابرو برمیدارن دارن
گفتم که در جریان باشید ...

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀




می گویند : شاد بنویس ...

    
نوشته هایت درد دارند!

        
و من یاد ِ مردی می افتم ،

             
که با کمانچه اش ،

                           
گوشه ی خیابان شاد میزد...

                                        
اما با چشمهای ِ خیس ... !!


نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شماره ناشناس 
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟ 
دختر :بله ،شما؟ 
ناشناس : من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم !! 

 


شماره ناشناس بعدی : 
ناشناس : دوست پسر داری؟ 
دختر : نه نه اصلا 
ناشناس : من دوست پسرتم ... واقعا که ... 
دختر : عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!! 
ناشناس : خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....! 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم.
برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد.
آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید انداختَ‌م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق - ترمزی شدید و فریاد - ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام - تو جانم.
تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌رووآسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس‌خورده - هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
مَنگ.
هاج و واج نِگاش کردم.
توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ‌ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیجْ - درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آدما گاهی لازمه چند وقت کرکره شونو بکشن پایین، یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن:
کسی نمرده؛ فقط دلم گرفته…!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وقتی ” سگ ” می شیم هیشکی دوستمون نداره ! ولی وقتی ” خر ” می شیم همه عاشقمون می شن ! چرا اینقدر بین حیوانات فرق میزارید‎؟

 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من در میان مردمی هستم
که باورشان نمیشود تنهایــــم
میگویند خوش بحالت که خوشحالی
نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست
برای دوست داشتن مــــــــن

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خیابانهای تنهایی دلی ولگرد می خواهد!

و آوازم بدون تو سکوتی سرد می خواهد!

برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت!

ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد می خواهد…

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یادش بخیر سرکلاس بودیم روز اولی بود که تو اون سال شیمی داشتیم( چقد دلمون میخواست کلاس رو کنسل کنیم) هرکاری میکردیم معلم ول کن کلاس نبود هرکس یه چیزی میگفت یکی از بچه ها به معلممون گفت میشه کولر رو روشن کنین؟ معلم رفت و کولر رو روشن کرد ولی کولر یه کلید مرکزی تو دفتر مدرسه داشت که خاموش بود و هیچکس نمیدونست. معلم بیچاره که فکر کرد باعث شده کولر بسوزه خیلی ترسیده بودهممون از قیافش خندمون گرفت یه دفعه برگشت گیر داد به یکی از بچه های کلاس بهش گفت: از چی میخندی؟

اونم خیلی هول شد گفت من که نمیخندم پوزخند میزنم( بیچاره میخواست بگه لبخند میزنم گند زد) معلمه از حرف همکلاسیم هنگ کرد هیچی نگفت فقط کیفش رو برداشت و از کلاس رفت بیرون.

از جلسه بعدش معلم شیمیمون عوض شد

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید وبلاگ من چیز خاصی توش نوشته نمیشه ولی امیدوارم همین چیزایی که مینویسم دوس داشته باشین راستی از خوندن نظراتتون خیلی خوشحال میشم


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , hopeless.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM