دختر خوب

آدم های ساده...

آدم های ساده را دوست دارم

همان ها که بدی هیچکس را باور نمیکنند

همان ها که برای همه لبخند میزنند

همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند

آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد

عمرشان کوتاه است...

بس که هرکسی اغز راه میرسد...

یا ازشان سوء استفاده میکند

یا زمینشان می زند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد

آدم های ساده را دوست دارم...

بوی ناب " آدم" میدهند... 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 شیمی نخوندم , ولی می دونم اگه عشق نباشه ملکول های هیدروژن و اکسیژن نمی تونن اینقدر محکم همدیگه رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد
 

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 اون دنیا خدا نمی‌پرسه مدل ماشینت چیه؟ می‌پرسه چندتا پیاده رو سوار کردی؟ (قابل توجه دختر خانومهایی که نمیدونن نیت پسرها الهیه)

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر یکی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچکس ارزش شکستن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچکس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خیلی حالم گرفته بعد از کلی استرس و ناراحتی بالاخره نتیجه کنکور اومد وقتی رتبم رو دیدم کلی گریه کردم ولی چه فایده؟! احتمال زیاد باید 1سال پشت کنکور بشینم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ناشکری

در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد  روی اولین صندلی نشست. از كلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت كه مسیر خلوت بود...
اتوبوس كه راه افتاد نفسی تازه كرد و به دور و برش نگاه كرد. 
پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود كه فقط می توانست نیمرخش را ببیند كه داشت از پنجره بیرون را نگاه می كرد ...
چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فك استخونی . سه تیغه هم كه كرده حتما ادوكلن خوشبویی هم زده...
چقدر عینك آفتابی بهش می آد... یعنی داره به چی فكر می كنه؟ 
آدم كه اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فكر می كنه...
آره. حتما همین طوره.مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه.  باید به هم بیان (كمی احساس حسادت)...
می دونم پسر یه پولداره...  با دوستهاش قرار می ذاره كه با هم برن شام بیرون. كلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن ؛ میرن پارتی، كافی شاپ، اسكی... چقدر خوشبخته!
یعنی خودش می دونه؟ می دونه كه باید قدر زندگیشو بدونه؟!!
دلش برای خودش سوخت.احساس كرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهكار است. احساس بدبختی كرد. كاش پسر زودتر پیاده می شد...!!!
ایستگاه بعد كه اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. 
مشتاقانه نگاهش كرد، قد بلند و خوش تیپ بود. ..
پسر با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مكثی كرد و چیزی را كه در دست داشت باز كرد...
یك، دو، سه و چهار ... لوله های استوانه ای باریك به هم پیوستند و یك عصای سفید رنگ را تشكیل دادند. ..
از آن به بعد دیگر هرگز عینك آفتابی را با عینك سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی كه داشت خدا را شكر كرد...

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

همه چیز ارزان است...


چه کسی می گوید:

 

 

 

              که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است!

 

 

 

             دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!

 

 

 

             دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان،    چه شرافت ارزان!

 

 

 

        تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان،

 

 

 

       و دروغ از همه چیز ارزان تر!

 

 

 

قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!

 

 

و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت...

((مردم)) زیرلب بهش میگفتن فاحشه!

اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده

بود...!
 


پسری 23 ساله رو ((مردم)) "تنبل چاقالو" صداش میکردن...

اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن

داره...!
 


((مردم)) زنی 40 ساله رو "سنگدل" خطاب میکردن ، چون هیچ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه ،

اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه ست ، و برای پر کردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه!



مردی 57 ساله رو ((مردم)) "بی ریخت" صدا میکردن ،

اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ

وطنش فدا کرده !

 


و هرروز مردم و من و تو به غلط قضاوت می کنیم...!

موافقین؟!!

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

چه شده؟ ای دل دیوانه هوایش کردی؟
با دو چشمان پر از اشک صدایش کردی؟
گفته بودم که دلش معدن بی معرفتی ست
تو نشستی و دلت خوش به وفایش کردی؟

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

من به جرم با وفایی این چنین تنها شدم چون ندارم همدمی بازیچه دلها شدم

نویسنده: دختر خوب ׀ تاریخ: یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید وبلاگ من چیز خاصی توش نوشته نمیشه ولی امیدوارم همین چیزایی که مینویسم دوس داشته باشین راستی از خوندن نظراتتون خیلی خوشحال میشم


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , hopeless.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM